نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

نیکا فرشته کوچولو

تولد دختر خاله

سلام دردونه مامان پریروز تولد 5 سالگی گیتا جون بود از قبل بهت گفته بودم که بخوابی و بیدار شی میریم تولد و همینکه از خواب بیدار شدی و یکم غلت زدی و سرحال شدی گفتی مامان الان میخوایم بریم تولد گیتا؟فکر کنم با همین فکر خوابیده بودی گل نازم. ساعت 6ونیم آژانس گرفتیم و رفتیم چون بابا  یه ساعت دیگه تازه میومد و کشوی میز توالت گیتا هم مونده بود چون برای کادو به بابا گفتم برای هر دو تا تون میز توالت کوچیک درست کنه و میدونستم که گیتا خیلی خوشحال میشه و همینطور هم شد من فقط به مادرجون گفته بودم که کادوی ما چیه همینکه رسیدیم گیتا قربونش برم با ذوق و شوق پرسید خاله جون شما کادو آوردین؟دوست داشت بجای کادوی نقدی وسیله باشه. منم گفتم آره ولی یادم ...
28 دی 1392

دخترم مینویسه

عزیز دلم امروز دستم خورد و یه چیز از روی میز افتاد و تو سریع گفتی من نیفتادمش که ؟ قربونت برم که همش منو میخندونی تازگیها هم هر وقت خودکار یا مداد سیاه دست میگیری حروف انگلیسی مینویسی یا خط خطی میکنی واقعا مثل نوشته و میگی مامان ببین من چیزی نوشتم. راستی از ماه پیش که 3 و نیم سالت شده بود ق رو میتونی تلفظ کنی و کلماتی رو که ق داره رو درست میگی ولی بعضی وقتا بازم میگی گ که من خیلی دوست دارم مثل من باهات گهرم وقتی میگی دلم میخواد بخورمت گلم.
10 دی 1392

روزهای دیماه ما

سلام به عشق زندگی مامان و بابا.دختر نازم این ماه من میرم دانشگاه غیرانتفاعی برای مراقبت و شما هم میری پیش مادرجون و پدرجون.اونا خیلی دوست دارن من میخواستم شما رو بذارم مهد ولی مامان گلم گفت بیارش اینجا پیش ما. شما هم تقریبا دختر آرومی هستی ولی نه همیشه دخترم امیدوارم همیشه قدرشون رو بدونی و بیشترین احترام رو بهشون بذاری.مامان و بابای خوبم خیلی دوستتون دارم و خیلی متشکرم اگه شما رو نداشتم نمیدونستم چیکار کنم از خدا میخوام عمر طولانی با سلامتی داشته باشین. یه روز هم شما رو پیش خاله الهام گذاشتم و خواهر گلم هم گفت هر وقت خواستی نیکا رو بیار ممنونم ازش و دوستش دارم.دختر شیرین تر از عسلم عشقم خیلی دوستت دارم صبح ساعت 7 بیدارت میکنیم و معمولا باب...
10 دی 1392
1